بخش سوّم: اسلام و ایمان | ۲
کفر، در لغت به معناى مستور كردن و پوشانيدن و در اصطلاح، مقابل اسلام است. هر غير مسلمانى كافر محسوب مىشود. چنان كه گفتيم، در تحقق اسلام، سه چيز شرط است: شهادت به يگانگى خدا، اعتقاد به معاد و زندگى بعد از مرگ و گواهى به رسالت حضرت محمد(ص). اما اگر كسى منكر هر سه اصل يا يكى از آنها باشد، كافر است و آثار اسلام بر او مرتب نمىشود.
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد:
هركس به خدا و پيامبرش ايمان نياورده است [بداند كه] براى كافران آتشى سوزان آماده كردهايم.[1]
و در سورهی ديگر مىفرمايد:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خدا و رسول و كتابىكه بر او نازل گشته و كتابىكه پيش از آن فرود آمده، [به حقيقت] ايمان بياوريد. هر كه به خدا و فرشتگان و كتابهاى آسمانى و پيامبرانش و روز قيامت كافر شود در گمراهى سختى افتاده است.[2]
و مىفرمايد:
كافران مىگويند: تو پيامبر نيستى، بگو: خدا و آن كه علم كتاب دارد، به شهادت ميان من و شما كافى است.[3]
در آيهی ديگر مىفرمايد:
هر كس جز خداى يگانه، پروردگار ديگرى را بخواند كه بر حقانيتش دليل ندارد، حساب او با خداست و كافران رستگار نمىشوند.[4]
بنابراين هر كس منكر خدا يا رسالت پيامبر اسلام يا معاد و زندگى پس از مرگ باشد، كافر است. همچنين كسى كه در همهی اين امور يا يكى از آنها شك داشته باشد، جزء كافران است.
قرآن مىفرمايد:
همواره كافران در آن شك دارند، تا وقتى كه قيامت ناگهان فرا رسد، يا به عذاب روز قيامت گرفتار شوند.[5]
امام صادق(ع) فرمود: هر كس در وجود خدا يا رسولش شك كند، كافر است.[6]
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: خدشه نكنيد كه به شك مىافتيد و شك نكنيد كه كافر مىشويد.[7]
از آيه و احاديث فوق چنين بر مىآيد كه شك در يكى از اصول دين، موجب كفر مىشود؛ گرچه با انكار زبانى همراه نباشد. اما از برخى احاديث استفاده مىشود كه شك قلبى به تنهايى موجب كفر نمىشود، بلكه بايد انكار زبانى باشد.
محمد بن مسلم مىگويد: من در جانب چپ امام صادق(ع) و زراره در طرف راست حضرت نشسته بود، در اين حال ابوبصير وارد شد و عرض كرد:
يا اباعبدالله! نظرت در باره كسى كه در وجود خدا شك كند چيست؟ فرمود: كافر است. عرض كرد: اگر در پيامبرى حضرت محمد ترديد كند، چگونه است؟ فرمود: كافر است: آن گاه رو به زراره كرد و فرمود: در صورتى كافر مىشود كه انكار كند.[8]
زراره از امام صادق(ع) نقل كرده كه فرمود: اگر بندگان در مورد چيزى كه نمىدانند توقف نمايند و انكار نكنند، كافر نمىشوند.[9]
بنابراين اگر كسى در وجود خدا يا پيامبرى حضرت محمد(ص) يا معاد شبههاى دارد كه با زبان نفى نمىكند و هدفش تحقيق است نه انكار، چنين فردى كافر محسوب نمىشود.
منكر ضرورى:
يكى از موجبات كفر، نفى ضرورى دين است. گفتهاند: اگر كسى يكى از ضروريات دين، مانند: وجوب نماز، پرداخت زكات و امثال آن را انكار كند، در حالى كه مىداند حكم مزبور از احكام قطعى است، از جملهی كافران است، زيرا با چنين عملى، وجود خدا يا رسالت پيامبر اسلام را نفى مىكند. لذا معيار كفر، نفى يكى از اصول دين است و هركس يكى از اصول دين را انكار كند كافر بوده و احكام كفر بر او مترتب مىگردد. اما هركس همهی اصول مذكور را بپذيرد و به درستى آنها شهادت بدهد مسلمان است و احكام اسلام بر او مرتب مىشود.
بنابراين، شيعيان و مذاهب چهارگانه اهل سنت (حنفى، مالكى، شافعى و حنبلى) مسلماناند، چون به اصول دين ايمان دارند.
كافر در اسلام داراى احكام مخصوصى است كه به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. زن و مرد مسلمان نمىتوانند با مرد و زن كافر ازدواج دائم نمايند؛
2. كافر از مسلمان ارث نمىبرد؛
3. كافر نجس است.
در اصطلاح قرآن، منافق به كسى گفته مىشود كه در ظاهر مسلمان است و به اصول دين شهادت مىدهد، ولى در باطن كافر بوده و به آنچه مىگويد ايمان ندارد. چنين فردى مسلمان بوده و احكام اسلام بر او جارى مىگردد.
البته چنين ايمانى در سعادت اخروىاش سودى ندارد و در قيامت همانند كفار، بلكه شديدتر عذاب خواهد شد.
قرآن مىگويد:
هرگاه منافقان نزد تو آيند، مىگويند: شهادت مىدهيم كه تو پيامبر خدا هستى. خدا مىداند كه تو پيامبر هستى و شهادت مىدهد كه منافقان در شهادت خود دروغ مىگويند. سوگندهاى خود را سپر قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند، بد عملى انجام مىدهند. اين بدان جهت است كه ابتدا ايمان آوردند و سپس كافر شدند. خدا نيز بر دل آنان مهر نهاد و[لى] آنان نمىفهمند.[10]
تاريخ دقيق پيدايش منافقان معلوم نيست، اما قطعاً قبل و بعد از هجرت بودهاند. با اين كه در باطن، اسلام را قبول نداشتند اما با انگيزههاى مختلف، ظاهراً مدعى اسلام شدند و از اين طريق در ميان مسلمانان نفوذ كردند. آنان به چند دسته تقسيم مىشدند:
دسته اول: كسانى كه با انگيزهی رسيدن به جاه و مقام و استفاده از قدرت احتمالى اسلام، خود را در زمرهی مسلمانان داخل نمودند. اينگونه افراد، هم در مكه وجود داشتند و هم در مدينه و در زمان به قدرت رسيدن مسلمين، زيرا در آغاز دعوت نيز اين احتمال چندان بعيد نبود كه اسلام گسترش يابد و پيامبر و يارانش بر دشمنان پيروز گردند و به قدرت برسند. البته اين احتمال در مدينه قوت گرفت، از همين رو تعداد منافقان زيادتر شد.
در چنين مواقعى امكان دارد افراد ناراضى و سودجو از فرصت استفاده نمايند و با اقليت همكارى كنند، گرچه باطناً به آنان عقيده نداشته باشند.
دسته دوم: كسانى كه اسلام را باطناً قبول نداشتند اما از ترس هلاكت و به خطر افتادن منافعشان، به حسب ظاهر شهادتين را بر زبان جارى مىساختند. اين منافقان در مدينه بعد از فتح مكه، به صورت ظاهر اسلام را پذيرفتند و در جمع مسلمانان حضور يافتند.
دسته سوم: كسانى كه واقعاً اسلام را پذيرفته بودند، ولى بعداً در اثر شبههها، مرتد شدند، اما به منظور زنده ماندن، كفر باطنى خود را مخفى ساختند.
بنابراين، منافقان در طول مدت نبوت پيامبر اسلام(ص) در ميان مسلمانان بودند و بعد از وفات آن حضرت نيز جمعى از آنان هم چنان در جمع مسلمانان واقعى باقى ماندند.
1- کدام موارد موجب كفر مىشود؟
2- منافقان چند دسته هستند؟ شرح دهید.
[1]. فتح (48) آيه 13: «وَمَنْ لَمْ يَؤْمِنْ بِاللهِ وَرَسُولِهِ فَإِنّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً».
[2]. نساء (4) آيه 136: «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالكِتابِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَالكِتابِ الَّذِى أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِاللهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً».
[3]. رعد (13) آيه 43: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الكِتابِ».
[4]. مومنون (23) آيه 117: «وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لابُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ».
[5]. حج (22) آيه 55: «وَلايَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِى مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتّى تَأْتِيَهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ».
[6]. كافى، ج 2، ص 386: عبدالله بن سنان، عن أبيعبدالله(ع) قال: «من شكّ في الله و فى رسوله فهو كافر».
[7]. همان، ص 399: كان أميرالمؤمنين(ع) يقول في خطبته: «لاترتابوا فتشكّوا، و لاتشكّوا فتكفروا».
[8]. كافى، ج 2، ص 339. محمد بن مسلم، قال: كنت عند أبيعبدالله(ع) جالساً عن يساره و زرارة عن يمينه، فدخل عليه أبو بصير، فقال: يا أباعبدالله! ما تقول في من شك فى الله؟ فقال: «كافر يا أبا محمد!». قال: فشكّ في رسول الله؟ فقال: «كافر» ثمّ التفت إلى زرارة، فقال: «إنّما يكفر إذا جحد».
[9]. همان، ص 388: زراره عن أبيعبدالله(ع) قال: «لو أنّ العباد إذا جهلوا وقفوا، و لم يجحدوا لم يكفروا».
[10]. منافقون (63) آيات 1 ـ 3: «إِذا جاءَك المُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّك لَرَسُولُ اللهِ وَاللهُ يَعْلَمُ إِنَّك لَرَسُولُهُ وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ * إِتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ * ذلِك بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی